mantiscccam

mantiscccam (http://www.mantiscccam.com/)
-   ادبیات طنز (http://www.mantiscccam.com/forum648.html)
-   -   مجموعه اشعار طنز****حتما بخونید**** (http://www.mantiscccam.com/thread5856.html)

darknes 03-13-2013 15:43

مجموعه اشعار طنز****حتما بخونید****
 
یک سلام بلند و گرم و لطیف
به تو خواننده عزیز و شریف
بخوان این شعر را ، باري
جان هر کس که دوست میداري

icon173icon173icon173icon173icon173icon173icon173i con173
آغاز
اي همه هستی ز تو پیدا شده
خاك ضعیف از تو توانا شده
زیرنشین علمت واعظات
گفته ي آنان همه لاطائلات!
اي که تویی خالق گاو و شتر
موجد تجار خر و مفت خور
اي که ز الطاف تو تجار دزد
کار نکرده همه دارند مزد
اي که تویی خالق بزازها
رزق ده پشت هم اندازها
اي ز تو هر احمق و خر ، پولدار
مرد هنرمند، سیه روزگار
اي ز تو بیچاره بود هر فقیر
تاجر خر ، صاحب پول کثیر
« آنچه تغییر نپذیرد تویی »
وانکه ز کس رشوه نگیرد تویی
از کرمت سیم و زر اندوخته
بی هنر و دزد و پدر سوخته
دزد، ز الطاف تو در نعمت است
پاکدل از قهر تو در محنت است
آنکه خودش صانع قالی بود
خانه اش از قالی خالی بود
آنکه ز سر پنجه ببافد قماش
یکسره لختند زن و بچه هاش
بر لب این طایفه لبخند ، نه
قسمت آنان شکر و قند ، نه
مرغ پلو، قوت و غذاي غنی
آه کشد باربر مردنی
میخورد از لطف تو هر پولدار
لیکور ناب و دو سه من خاویار
خانه ي افراد غنی عالی است
جیب فقیر از کرمت خالی است
بار خدایا! همه موش تو ایم
تا به ابد حلقه به گوش تو ایم
بند ز پاي فقرا وا بکن
با فقرا بهتر از این تا بکن!


icon173


حافظ در عصر جدید

نیمه شب پریشب گشتم دچار کابوس
دیدم به خواب حافط توي صف اتوبوس
گفتم : سلام حافظ ، گفتا : علیک جانم
گفتم : کجا روي ؟ گفت : والله خود ندانم
گفتم : بگیر فالی گفتا : نمانده حالی
گفتم : چگونه اي ؟ گفت : در بند بی خیالی
گفتم : که تازه تازه شعر و غزل چه داري ؟
گفتا : که می سرایم شعر سپید باري
گفتم : ز دولت عشق ، گفتا : کودتا شد
گفتم : رقیب ، گفتا : کله پا شد
گفتم : کجاست لیلی ؟ مشغول دلربایی؟
گفتا : شده ستاره در فیلم سینمایی
گفتم : بگو ، زخالش ، آن خال آتش افروز ؟
گفتا : عمل نموده ، دیروز یا پریروز
گفتم : بگو ، ز مویش گفتا که مش نموده
گفتم : بگو ، ز یارش گفتا ولش نموده
گفتم : چرا ؟ چگونه ؟ عاقل شده است مجنون ؟
گفتا : شدید گشته معتاد گرد و افیون
گفتم : کجاست جمشید ؟ جام جهان نمایش ؟
گفتا : خریده قسطی تلویزیون به جایش
گفتم : بگو ، ز ساقی حالا شده چه کاره ؟
گفتا : شدست منشی در دفتر اداره
گفتم : بگو ، ز زاهد آن رهنماي منزل
گفتا : که دست خود را بردار از سر دل
گفتم : ز ساربان گو با کاروان غم ها
گفتا : آژانس دارد با تور دور دنیا
گفتم : بگو ، ز محمل یا از کجاوه یادي
گفتا : پژو ، دوو ، بنز یا گلف نوك مدادي
گفتم : که قاصدك کو آن باد صبح شرقی
گفتا : که جاي خود را داده به فاکس برقی
گفتم : بیا ز هدهد جوییم راه چاره
گفتا : به جاي هدهد دیش است و ماهواره
گفتم : سلام ما را باد صبا کجا برد ؟
گفتا : به پست داده ، آورد یا نیاورد ؟
گفتم : بگو ، ز مشک آهوي دشت زنگی
گفتا : که ادکلن شد در شیشه هاي رنگی
گفتم : سراغ داري میخانه اي حسابی ؟
گفتا : آنچه بود ار دم گشته چلوکبابی
گفتم : بیا دوتایی لب تر کنیم پنهان
گفتا : نمی هراسی از چوب پاسبانان ؟
گفتم : شراب نابی تو دست و پا نداري ؟
گفتا : که جاش دارم و افور با نگاري
گفتم : بلند بوده موي تو آن زمان ها
گفتا : به حبس بودم از ته زدند آن ها
گفتم : شما و زندان ؟ حافظ ما رو گرفتی ؟
گفتا : ندیده بودم هالو به این خرفتی !


icon173

عشقهاي قرن بیست و یک

دوباره شب شد و من بیقرارم
کانکت کن زود بیا در انتظارم
بیا من آمدم پاي مسنجر
شدم محسور از آواي مسنجر
بیا هارد دلت را ما ببینیم
گلی از گنج هوم پیجت بچینیم
بیا ایکن نماي بی نشانم
که من جز آدرس میلت ندارم
بیا فرهاد باز بی تو غش کرد
و حتی هارد دیسکم هم کش کرد
بیا اي عشق دات کام عزیزم
به پاي تو دبلیوها بریزم
مرا در انتظار خویش مگذار
و یا ز اندازه آن بیش مگذار
بیا اي حاصل سرچ جهانی
بیا اجرا کن آن فایل نهانی
بیا در دل تو را کم دارم امشب
حدودا'' صد مگی غم دارم امشب
اگر آیی دعایت مینمایم
دعا تا بی نهایت مینمایم
اگر آیی دعاي من همین است
و یا نقل به مضمونش چنین است
مبادا لحظه اي دي سی شوي یار
جداي از آن پی سی شوي یار
مبادا نام ما را پاك سازي
و کاخ آرزو ها را خاك سازي
بمان تا جاودان اندر دل من
بمان تا حل شود هر مشکل من

icon173

خواستگاري خر

آمد به سوي مادر خویش
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاري
اگر تو بچه ات را دوست داري
خر مادر بگفتا اي پسر جان
تو را من دوست دارم بهتر از جان
ز بین این همه خرهاي خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرك از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پاي عقدش
یه افسار طلا با پول نقدش
خریداري نمودند یک طویله
همانطوري که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوشتیپ در آیی؟
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانم به گل چیدن برفته
براي بار سوم خر بپرسید
که خر خانم سرش یکباره جنبید
خران عرعر کنان شادي نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
براي این دو خر در زندگانی

icon173


الهی تو بمیري

الهی تو بمیري من نمیرم
سر قبرت بیام پارتی بگیرم
الهی سرخک و اریون بگیري
تب مالت و بلاي جون بگیري
الهی از سرت تا پات فلج شه
کمرت بشکنه،دستت سقط شه
الهی حصبه و ام اس بگیري
سر راه بیمارستان بمیري
الهی کوربشی چشمات نبینه
بمیري، گم بشی، حقت همینه
الهی آسم تایپ آ بگیري
هنوز که زنده اي پس کی میمیري؟
الهی شوهر ایدزي بگیري
بفهمی که داري از ایدز میمیري
به در بردي از اینها جان به سالم
الهی دردبی درمون بگیري

icon173


چت کردن

شدم با چت اسیر و مبتلایش
شبا پیغام می دادم از برایش
به من می گفت هیجده ساله هستم
تو اسمت را بگو، من هاله هستم
بگفتم اسم من هم هست فرهاد
ز دست عاشقی صد داد و بیداد
بگفت هاله ز موهاي کمندش
کمان اِبرو و قد بلندش
بگفت چشمان من خیلی فریباست
ز صورت هم نگو البته زیباست
ندیده عاشق زارش شدم من
اسیرش گشته بیمارش شدم من
ز بس هرشب به او چت می نمودم
به او من کم کم عادت می نمودم
در او دیدم تمام آرزوهام
که باشد همسر و امید فردام
براي دیدنش بی تاب بودم /
زفکرش بی خور و بی خواب بودم
به خود گفتم که وقت آن رسیده
که بینم چهره ي آن نور دیده
به او گفتم که قصدم دیدن توست
زمان دیدن و بوییدن توست
ز رویارویی ام او طفره می رفت
هراسان بود او از دیدنم سخت
خلاصه راضی اش کردم به اجبار
گرفتم روز بعدش وقت دیدار
رسید از راه، وقت و روز موعود
زدم از خانه بیرون اندکی زود
چو دیدم چهره اش قلبم فرو ریخت
توگویی اژدهایی بر من آویخت
به جاي هاله ي ناز و فریبا
بدیدم زشت رویی بود آنجا
ندیدم من اثر از قد رعنا
کمان اِبرو و چشم فریبا
مسن تر بود او از مادر من
بشد صد خاك عالم بر سر من
ز ترس و وحشتم از هوش رفتم
از آن ماتم کده مدهوش رفتم
به خود چون آمدم، دیدم که او نیست
دگر آن هاله ي بی چشم و رو نیست
به خود لعنت فرستادم که دیگر
نیابم با چت از بهر خود همسر
« جاوید » بگفتم سرگذشتم را به
به شعر آورد او هم آنچه بشنید
که تا گیرند از آن درس عبرت
سرانجامی ندارد قصه ي چت

icon173


مناجات

خدایا به پیت و به بشکه قسم
به زنجیر چرخ درشکه قسم
به گلرنگ و ریکا و تاژ و گلی
به ماله، به فرقون، به استامبولی
به بیکار و بیپول و بیاسکناس
که از جیب خود میکند اختلاس
به چرتی که شلوارِ شُل میزند
شپش توي جیبش دهل میزند
خدایا به آبی و قرمز قسم
به اصلاً، به عمراً، به هرگز قسم
به نعل و به چکش، به دیوار و در
به عمري که شد در نوشتن هدر
مدد کن فیوز کسی نپرد
خر لنگ ما هم ز پل بگذرد
در این دهر نامرد گردنکلفت
بیفد به چنگم دوتا گوش مفت
زنم هرچه جیغ است و فریاد و داد
کسی نیز عین خیالش مباد

icon173






اکنون ساعت 05:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin Version 3.8.7
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Search Engine Optimization by vBSEO 3.6.0