mantiscccam

mantiscccam (http://www.mantiscccam.com/index.php)
-   سرگرمی و مسابقات (http://www.mantiscccam.com/forumdisplay.php?f=615)
-   -   اعتراف صمیمانه سوتی ها!!! (http://www.mantiscccam.com/showthread.php?t=1161)

Admin 09-06-2012 20:29


اعتراف میکنم ...
تو عروسي نشسته بودم يه بچه 3 ، 4 ساله اومد يک هسته هلو داد بهم،
منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زير ميز، چند ثانيه بعد ديدم دوباره آوردش،
اين دفعه پرتش کردم يه جاي دور ديدم دوباره آورد!!
مي خواستم اين بار خيلي دور بندازمش که بغل دستيم بهم گفت آقا اين بچس سگ نيست!
طرف باباي بچه بود!!

Admin 09-06-2012 20:29

اعتراف میکنم ...
دوره دبستان امتحان جغرافی داشتیم یه سوالش این بود: تنها قمر کره زمین؟
من هم با اطمینان کامل نوشتم قمر بنی هاشم!!!

Admin 09-06-2012 20:30


اعتراف ميكنم ...
بچه كه بودم با دختر و پسر خاله هام لباس كهنه ميپوشيديم
ميرفتيم گدايي با درامدش بستني ميگرفتيم كه همسايمون مارو لو داد و كتك خورديم!!

Admin 09-06-2012 20:30

اعتراف میکنم ...
سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون
که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم!!!!!!

Admin 09-06-2012 20:30


اعتراف میکنم ...
به عنوان 1 مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم
سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم،
تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت !!

Admin 09-06-2012 20:30


اعتراف میکنم ...
بچه که بودم، جو گیر بودم نماز بخونم .... بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم
رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن ... اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم....
>>>آقای راننده...آقای راننده...یالا بزن توو دنده....!!!!

Admin 09-06-2012 20:30

اعتراف میکنم
دوران بچگیم هروقت یه فیلم خارجی میدیدم (اون موقع نمیدونستم دوبله چیه) بعد اینکه تموم میشد میرفتم ساعتها تمرین میکردم که ببینم چجوری میشه دهنتو وا کنی حرف بزنی ولی صدات چند ثانیه بعد بیاد یا چجوری میشه جمله رو بگیو دهنت رو ببندی ولی صدات همچنان تا چند ثانیه ادامه داشته باشه خلاصه پدر فککمو در میاوردم تا اینکه بعد از مدتی به این فکر افتادم که ایرانیا موهاشونو بیرون نمیزازنکه پس اینا چجوری فیلم بازی میکنن چرا پلیس نمیگیرتشون ؟؟؟ و سرانجام پس از روزها تفکر به این نتیجه رسیدم که اونا ایرانیای مقیم خارجن مخصوص رفتن اونجا فیلم بازی کنن بفرستن واسه ما http://1.nabnevis.org/images/smilies/laughing_.gif)))

Admin 09-06-2012 20:30

اعتراف میکنم پدر بزرگم تازه فوت شده بود.مامانم شب جمعه حلوا پخته بود داد به من که ببرم واسه همسایمون.خانم همسایه که خیلیم باهاش رودربایسی داشتم بیش از حد تعارف تیکه پاره میکرد نزدیک 20 تا جمله پشت سر هم گفت از قبیل:قبول باشه دستتون درد نکنه سلام برسون غم اخرتون باشه بقای عمر شما....منم که دیگه قاطی کرده بودم در جواب اخرین جملش که گفت خدا پدربزرگت رو بیامرزه گفتم:چشم حتما...و کلی خجالت کشیدم

اعتراف میکنم با ماشين داشتيم با رفيق مون ميرفتيم كه يه ماشين بوق زد منكه پشت فرمون بودم پرسيدم كي بود بوق زد رفيق ما كه استرس داشت جاده را اشتباهي نريم خيلي جدي گفت برو ولش كن با يه خر ديگه بود با ما نبود

اعتراف میکنم یه روز خونه دوستم ناهار دعوت بودم و بعد از ناهار داشتم از مادرش تشکر میکردم و چون باهاش زیاد تعارف دارم گفتم :
((غذاتون خیلی خوشمزه بود، نوش جون!!!!))

اعتراف میکنم تازه کامپیوتر خریده بودیم حدودا سال 78 بود، تقریبا هیچی ازش سر در نمی اوردیم،ویندوزمون به هم ریخت و واسه نصب ویندوز کل سیستمو (از کیس تا مانیتور و کیبور،موس..) و با خودمون بردیم تا واسمون عوض کنه!
یه دو سه باری این برنامه تکرار شد! نامرد سوژه خندش شده بودیم...

اعتراف میکنم یه بار اشتباها شماره یکیو گرفتم بعدش به جای اینکه بگم ببخشید گفتم خواهش میکنم.


اکنون ساعت 09:53 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin Version 3.8.7
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Search Engine Optimization by vBSEO 3.6.0