*اعتراف می کنم بچگی با تیرکمون شیشه آبغوره های همسایمونو زدم شکوندم بعد فرار کردم... |
*اعتراف می کنم 2 سال پیش یه همسایه داشتیم، از بچگی که فوتبال بازی می کردیم جلو درشون و وقتی که توپمون می افتاد تو حیاطشون زااااارت پاره می کرد. عقده داشتم. پسرش داماد شده بود. عروسی هم خونه خودشون بود. قبل از اینکه بره دنبال عروس آرایشگاه، ماشینشو که سانتافه بادمجونی بود گذاشته بود دم در. من که ا ینو نشون کرده بودم، رفتم موتور رفیقم رو گرفتم و طی یه عملیات از پیش تعیین شده یه کلاه کاسکت گذاشتم. رتم دم ماشینش روغن موتور سوخته (که رنگ ماشین رو به کل می بره) ریختم رو ماشینش، همین!!... اما خداییش دست به گل هاش نزدم... پسر خوبیم نه؟ |
یه روز خونه تنها بودم وسایلمو آماده کردم رفتم حموم. وقتی لباسامو در آوردم رفتم زیر دوش چند مین که گذشت یادم اومد صابونمو نیاوردم. با خودم گفتم کسی که خونه نیست همینجوری میرم بر میدارم از اتاقمو میارم، رفتم تو اتاق صابونو برداشتم داشتم میرفتم سمت حموم که دیدم از آشپزخونه صدا میاد. نگا کردم دیدم داداشم داره چایی دم میکنه جوریم بود که واسه اینکه برم حموم حتما باید از جلو آشپز خونه رد میشدم. صبر کردم گفتم روشو که کرد اونور من سریع میرم تو حموم، همونجور که وایساده بودم حس کردم یکی پشت سرمه. برگشم دیدم دوست داداشم پشت سرم وایساده با تعجب داره نگام میکنه |
خونه داییم اینا بودیم همه میخواستن شب بخوابن اونجا دیگه داشتن لباساشون و عوض میکردن شوهر خالمم رفت تو اتاق و منتظر بود زنداییم واسش زیرشلواری بیاره یه پنج دقیقه بعد پسر داییم رفت تو اتاق دید شوهر خالم شلوارشو دراورده و همینطوری مونده سرپا؛اینم شاکی از اتاق اومد بیرون گفت مااااااااماااااان په کجایی حاج عزیز دو ساعت شلوارشو دراورده لنگ توإ!!!! همه فامیل هم تو حال نشسته بودن بنده خدا زنداییم که دیگه روش نشد بیاد تو جمع |
کاردانی گرگان بودم سوار تاکسی شدم یه سیبیل کلفته ام بغل دستم بود، خواست پیاده شه راننده کرایرو بالاتر گفت این سیبیل کلفته هم نه گذاشت نه برداشت برگشت گفت: "جاده درازتر شده یا کرایه خودتو روش کشیدی؟؟".راننده هم گرخیده بود لام تا کام صداش در نمیومد.منم با سیبیل کلفته پیاده شدم کرایه کمتر دادم. من: http://www.nabnevis.net/images/smilies/big%20green.gif سیبیل کلفته: http://1.nabnevis.org/images/smilies/smug.gif راننده: http://www.nabnevis.net/images/smili...ght%20face.gif |
اقا یه بار رفته بودم مغازه اب معدنی بخرم همچین که اومدم در یخچالو وا کنم دستگیره کنده شد اومد تو دستم.(چون چپ دستم به جای دستگیره اشتباهی لولای درو گرفتم کشیدم) حالا همه تو سوپر اینجوری :o برگشتم به فروشنده گفتم ببخشید مث اینکه لولاش در اومد بفرمایین لولای درو گذاشتم رو پیشخون و اومدم بیرون :دی |
اعتراف میکنم داداشم آشپز یکی از سغارت خونه ها تو ایرانه،یه روز من بهش گیر دادم منو یه بار جشن کریسمس اینا رو ببینم چون خیلی تعریف میکرد،خلاصه منو برد خونه سفیر .....که اکثر سفیر های کشورای اروپا و آمریکا جشن کریسمس رو اونجا گرفته بودن با کارمندا و خانوادشون،خلاصه من که رفتم تو مهمونی و مراسمشونو دیدم حسابی هیجان زده شده بودم رفتم دستشویی دیدم بابا اینجا هتله دستشویی نیست که لامصب،کف دستشویی کاملأ چمن مصنویی،روبه روت یه آکواریوم خیلی بزرگ،بغل دستت هم پر مجله که موقع رفع حاجت حوصلت سر نره،کنار توالت فرنگی هم یه میز بود مه فکر کنم حدود 10 ملیون فقط ادکلن و ژل و ...بود،منم رفتم از هر ادکلن یکم به همه جام زدم،آخر سر به ادکلن بود بوش خیلی توپ بود من دیدم همه جامو زدم به جزء یه جا،خلاصه شلوارو لبای زیر رو کشیدم پایین ادکلن رو زدم به مقعدم یهو چشام سیاهی رفت نگو الکل داره ادکلن اونجا هم جای حساسیه،نیم ساعت تو دستشویی بالا و پایین میپریدم از سوزش جاش |
دیروز کنکور ارشد داشتیم دم در که تفتیش میکردن یه دختره که خیلی لاغر بودو داشت میگشتش این خانومه دم در......یه هو همین خانومه به دختره گفت این چیه دختره گفت چی....خانومه زیر مانتو دختره دست برد گفت این...این چیه؟؟؟؟دختره داد زد خانوم استخونه لگنمه میخوای بذارمش دم در بعد بیام تو؟؟؟ خانومهhttp://1.nabnevis.org/images/smilies...ght%20face.gif دختره و بقیه دختراhttp://1.nabnevis.org/images/smilies/laughing_.gif))))))))))))))))))))) |
دختر همسایمون امتحان ارشدشو داد.ازش پرسیدم چطور بود؟میگه:خوب دادم ولی میشد بهتر داد(!).زبانش آسون بودو چون آسون بود آدم مینشست روش(!) و بعدش میرفت روی بقیه درسا!!! من که نتونستم جلوی خندمو بگیرم!!! بعدش که فهمید چه سوتی داده رنگ لبو شد و بدون خداحافظی رفت!!!! :دی |
اعتراف میکنم ... بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه-ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!!! |
اکنون ساعت 10:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin Version 3.8.7
Copyright ©2000 - 2024, Jelsoft Enterprises Ltd.
Search Engine Optimization by vBSEO 3.6.0